جدول جو
جدول جو

معنی ته کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

ته کشیدن
((تَ. کَ دَ))
تمام شدن، به پایان رسیدن
تصویری از ته کشیدن
تصویر ته کشیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آه کشیدن
تصویر آه کشیدن
برآوردن آه از سینه بسبب اندوه حسرت یا غبطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کشیدن
تصویر زه کشیدن
کشیدن زه کمان، سخت جراحت شدن تیر کشیدن عضله ها
فرهنگ لغت هوشیار
باطل کردن، توضیح سابقا مرسوم بود که در اوراق (مانند مشق خط نو آموزن و غیره) عدد (9) را درشت در طول کاغذ رقم میکردند یعنی باطل شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کشیدن
تصویر زه کشیدن
کشیدن زه کمان، سخت شدن جراحت، تیر کشیدن عضلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آه کشیدن
تصویر آه کشیدن
Gasp, Groan, Sigh
دیکشنری فارسی به انگلیسی
задыхаться , стонать , вздыхать
دیکشنری فارسی به روسی
keuchen, stöhnen, seufzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
захоплюватися , стогнати , зітхати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
dyszeć, jęczeć, westchnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
喘气 , 呻吟 , 叹息
دیکشنری فارسی به چینی
ansimare, gemere, sospirare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
haleter, gémir, soupirer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
hijgen, kreunen, zuchten
دیکشنری فارسی به هلندی
หายใจหอบ , คร่ำครวญ , ถอนหายใจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
terengah-engah, mengerang, menghela napas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شجومٌ , سخريّةٌ , مكروهٌ
دیکشنری فارسی به عربی
हांफना , कराहना , आह भरना
دیکشنری فارسی به هندی
לנשום בכבדות , נהום , נאנח
دیکشنری فارسی به عبری
息を呑む , うめく , ため息をつく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
헐떡이다 , 신음하다 , 한숨 쉬다
دیکشنری فارسی به کره ای
nefes nefese kalmak, inlemek, iç çekmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
pumua, kuugua, kupiga shauku
دیکشنری فارسی به سواحیلی
হাঁফানো , গা থরথর করা , আঃ ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
سانس لینا , آہ بھرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اتو کشیدن
تصویر اتو کشیدن
اتو زدن اتو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
حمل آب از جائی به جائی، بیرون آوردن آب با دلو
فرهنگ لغت هوشیار
پایین کشیدن پایین انداختن، رکاب کشیدن حرکت کردن، بسر کشیدن نوشیدن شراب و مانند آن، جذب کردن، یا دم در کشیدن ساکت شدن، محو کردن نابود ساختن، با سپاه حرکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو کشیدن
تصویر بو کشیدن
از دور استشمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ساختن راه، بنا کردن راه میان شهرها و آبادیها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاحی است در بازی الک دولک که طرف مغلوب باخته باید رد مسافت معینی بدون تازه نفس کردن نفس بدود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیر کشیدن
تصویر تیر کشیدن
درد گرفتن اعضای بدن چنانکه گویی سوزنی درآن فرو میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چک کشیدن
تصویر چک کشیدن
حواله کردن ببانک بوسیله چک
فرهنگ لغت هوشیار